فردا داره به ما لبخند میزنه

روزهای روشن در پیش رو

فردا داره به ما لبخند میزنه

روزهای روشن در پیش رو

سونامی

به بعضی ها دو دفعه که گفتی :بله !خواهش میکنم .کاملا حق با شماست !!دیگه طرف رفته روی کولت و پایین بیا هم نیست که نیست !ناچاری با یه چکی..لگدی چیزی بندازیش پایین . 

... 

این که در اوج فلاکت هی میگن خدا بزرگه !خدا بزرگه !تو بیا جلو .میخوام ببینم دقیقا در چه حد و اندازه ایه بزرگیش.چقدر میشه روش حساب کرد آخه !در چه جهتی قراره اون بزرگیه رو بهت نشون بده ! 

... 

امروز خیلی بدجنسی کردم خیلی .نمیدونم حق داشتم توی این مورد خاص که شاید به منم ربطی نداشت متوقع و دلخور باشم یا نه اصن !حالا هر چی که بود دیگه بدجنسیم رو کردم ..از اون موقع هم تا حالا از دست خودم عصبانیم میخوام سرمو بکوبم به طاق ..چون با بی رحمی زدم به هدف.هر چند اون مهربونه..ولی این یه چیزیه که هی تو چشمشونه ..کاش یه کم حالم خوب میشد.کاش این همه استرس تموم میشد..هر کاری هم مکینم حالم خوب نمیشه که نمیشه .حتی دیشب به مریم تلفن کردم و پیه پرحرفیهاش و اون هزینه اش رو به تنم مالیدم و کلی هم خیر سرمان گفتیم و خندیدیم..صبح هم اعظم تلفن کرد خونه مون و یه نیم ساعتی هم با اون گفتمان و خندمان کردیم ..بعدش هم یه عالمه وقتی ملیحه رو دیدم با هم حرف زدیم و  وقایع اخیر رو تمام و کمال براش گفتم و خودمو ریختم بیرون .اما نمیشه ..حالم خوب نمیشه!!ا 

انگاری توی دلم سونامی اومده باشه ..یه لحظه هم آروم نمیگیره ..میچرخه ..میچرخه..میچرخه..اون وسط هم یه حفره خالیه ..خالی خالی. 

 

انرژی مثبت داری برام بفرست .باشه.

نظرات 3 + ارسال نظر
مینو چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 18:23

ریا نشه...ریا نشه...تف به ریا...با خودمم هستم....
باید بریم سر سجاده.....

سر سجاده که میریم ...یه جور دیگه ای باید بریم ..اما چه جوری؟

مینو چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 11:38

عزیزم...راست میگی بخدا اینروزها همه انگار تو دلشون مراسم رختشویی برپاست.....اما انارم من فکر میکنم حالمون خوب نمیشه چون دنبال خوب شدنش جای درست نیستیم..مثل اینکه سرمون درد میکنه قرص قلب میخوریم وتوقع داریم سردردمون خوب هم بشه.....

راست میگی..ولی از طرفی هم ..یه وقتایی نمیدونی این همه دل آشوبی از کجاست ...کجا باید بریم برای خوب شدنش؟

سمیرا سه‌شنبه 5 آذر 1392 ساعت 08:04

والا مام حاضریم زنگ بزنیم دوساعت گوش بدیم به درد دل رفیقمون منتها اگه افتخار بدن

شما سرور ما هستین.درد دل نکردم..فقط خنده دل بود..سمیرا جانم..این روزها انقدر همه مشکل دارند که از درد دلهات گفتن کار سختیه و گوش شنوا خیلی کم..این دوستامون خیلی طنازن و همه اش میخندوننت..گفتم یه خوده شارژ پر کنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.