فردا داره به ما لبخند میزنه

روزهای روشن در پیش رو

فردا داره به ما لبخند میزنه

روزهای روشن در پیش رو

این فیس بوک و باقی شبکه هاشون

تکنولوژی خوبه و بده ..مفیده و مضره ..ولی چقدر استفاده درستش شرطه ..مهمه ..این روزا یه جوری شده به نظر میاد  تکنولوژیه داره مغلوب میکنه ما رو ..دنیا یه جور دیگه ای شده اصن ..مردم میخوان حال همو بپرسن مجازی..دلسوزی کنن مجازی..بخندن مجازی..گریه کنن مجازی ..همدردی کنن مجازی..تازه اونم چی ؟با چارتا شکلک ..حال نوشتن نمونده برای هیشکی !!!

ما که خیلی متخصص نیستیم ..ولی قشنگ حس میکنیم که فرهنگ نوشتاری ما داره رو به قهقهرا میره ..داره سقوط میکنه ..چرا ما عادت کردیم همه چیو با هم قاطی میکنیم ؟


دنیا

سلام 

دلم میخواد بدون به کار بردن یه عالمه کلمه های سلمبه قلمبه در مورد عقیده ام در مورد "دنیا" حرف بزنم .عقیده ای که هر روز با اتفاقای دور و برم بیشتر بهش ایمان میارم و مطمئنتر میشم .اینکه دنیا جای قشنگی نیست.
پر از قشنگیه ..مملو از زیباییها که باید در مقابلش سر تعظیم فرود آورد ..زیباییهایی که چشم دلت رو هم روشن میکنه و با تک تک سلولهات عظمت خدا را یاد میکنی.
اما تمام لذتی که با این زیباییها به وجودت رخنه میکنه و غرق سرخوشی..با ناراحتی حتی یکی از ابنای بشر..چه بشناسی و آشنات باشه ..چه نشناسی و هفت پشت غریبه..چه سیاه باشه و چه سفید..چه پیر و چه جوون..تمامش زائل میشه ..و اصلا چطور میشه در آرامش باشی..خوشحال باشی..وقتی میدونی همین الان که تو نشستی سر سفره ای پر نعمت و با لذت در کنار خانواده ات غذا میخوری..عده ای هستند که از فرط فقر و ناداری..از گرسنگی جان میدهند...
توی بالش و پتوی محبوبت فرو میری و در نهایت آرامش به خواب شیرینی میری..در حالی که همون لحظه ..عده ای کودک و پیر و جوان..زیر آتش بمب ها ..در خون و خاکستر میغلتند...و....و....و....هزاران هزار مورد دیگر..یکی از دیگری بدتر.

و زجرآورتر میشه وقتی فکر میکنی تمام آن رنجی که میبریم از نادانی و جهالت است ..نادانی و جهالتی که گاه خودخواسته است و گاهی دیگر خواسته ..تحمیل شده از جانب صاحبان زر و زور و قدرت که از جهالت عوام استفاده میکنند و گاها که نه ..حتما و لزوما در هر برهه از زمان به آن دامن میزنند و بستر مناسب برای توسعه بیشتر آن را فراهم میکنند.با بهره از علم دانشمندان که آنها نیز نوعی دیگر در این بحر جهل فرورفته اند .
این بستر حتی میتواند تحت عنوان دموکراسی به خورد مردم داده شود و از قضا این بسترهای شیرین و دلفریب منجلاب سخت تری را فراهم می آورند ..

سخت تر میشه وقتی درکش میکنی ..اما چون کودک مفلوک و ناتوان که حتی نای بیان هم ندارد ..تنها باید به تماشای این کارزار بنشینی و کار چندانی از تو ساخته نیست .



....

امروز مطلع شدم ..یکی از دختر خاله هام که از قضای روزگار پزشک هم هست به سرطان بدخیم سینه مبتلا شده..چهل و چهار اینا ..سنش هست ..براش دعا میکنم ..شما هم براش دعا کنید.



نزول اجلال میکنیم

به نام خدا 


نوشتن حال آدمو خوب میکنه .خیلی زیاد ..یک وقتها که وقت نمیشه بنویسی..حال خوبت رو از دست دادی..میخوام دوباره شروع کنم اگر خدا بخواد.


هستم اگر میروم

بعد از مدتها سلام..خیلی سلام ها ..خیلی !انگار سالهای سال اینجا نبودم اینقدر بهم سخت گذشته !انقدر مهتاد بدبخت بودم یعنی خبر نداشتم !!


حالا از کجا شروع کنم به گفتن ؟!موضوعاتی که فکرم رو مشغول خودشون کردن برای نوشتن ..پشت سر هم توی صف وایسادن ..اما چه وایسادنی..دارن از سر و کول هم بالا میرن و هر کدوم دلش میخواد زودتر از اونای دیگه اول صف باشه و از در بیاد تو !!اما قبل لز هر چیز دارم به کیبودر نگاه میکنم و قربون صدقه اش میرم ..دارم با عشق به رقص آروم و خزنده حرکت انگشتهام روی صفحه نگاه میکنم ..چقدر لذتبخشه.چقدر نوشتن خوبه ..چقدر خوبه که میتونی دغدغه های ذهنیت رو یکی یکی روی حرفها و کلمه ها بنشونی و روی صفحه پیاده شون کنی ..خدایا شکرت !!هر چیزی توی این دنیا یک نعمت بزرگه ..یه حظ عظیمه ..حتی همین دکمه های در نظر بی روح و در واقع مملو از حس!


خونه بابا !

خونه بابا!

خونه بابا!

با تامل بخونید..پشت سر هم و تند تند و با عجله نه !آروم آروم ..میبینی ..میبینی چه حس عجیبی بهت میده ؟آرامش..یه آرامش سیال خدشه ناپذیر..رنگش هم آبی آسمونیه .شبها کنار هم دور یک سفره شام میخوریم ..با هم سریال میبنیم..مامان خانم رو نصیحت میکنیم که دست از دیدن این سریالهای خز و خیل ماهواره بکشه ..از اتفاقهای روز با هم حرف میزنیم ..از بچه ها ..از دانشگاه ..از دوستام..عالیه !عالی ..اون وسطها گاهی با خودم میگم چقدر این لحظه ها شیرینن..باید نهایت استفاده رو ازشون ببرم ..فکر نمیکنم دوباره یه همچین شرایطی تکرار بشه و یه دوره ای اینقدر طولانی مدت بیاد که کنار بابا و مامانو باشم..و یهویی با خودم میگم ما از این دنیا چی میخوایم ..دنبال چی میگردیم دقیقا ..دنبال چی که دور میشیم از خانواده هامون این همه ..برای به دست آوردنش..این دو روز عمر چقدر ارزش داره که این شادی پایدار رو با غم های بی انتها تاخت میزنیم ..خب من خودم باید اعتراف کنم که خیلی بچه ننه تشریف دارم ..هیچی تو این دنیا به اندازه دیدن روی مامان و بابام خوشحالم نمیکنه و بهم آرامش نمیبخشه ..هیچی..واقعا هیچی...اما از طرف دیگه این قطعه در نظرم مجسم میشه که "هستم اگر میروم...گر نروم نیستم "...گاهی تعیین یک مرز بین اولویت ها کار غیر ممکنی میشه !

اما اینم میدونم که  فوق العاده انعطاف پذیرم ..در عین داشتن برنامه های خودم که تغییر ناپذیرند و جز جدایی ناپذیر وجودم ..وقتی قراره برم توی یک ظرف که گریزی ازش نیست..دقیقا شکل ظرف رو به خودم میگیرم ..کاملا !اینجوری راحت ترم ..آب رو هر کجا که بریزی آب هست ..طبیعتش گواراست..زندگی بخشه.. ..و این که به شکل ظرفش درمیاد چیزی رو عوض نمیکنه ..هیچی رو یک سر سوزن حتی !

حالا نگین چه خود شیفته ..واه !خودشو با چه چیزا مقایسه میکنه !!خخخخخخخ..اینجوریاست دیگه !


بعضیا میکن زندگی آدمو عوض میکنه ..راست هم میگن ..اما باید یه "بعضی" به قبل از کلمه "آدم " اضافه کنند..همه رو نه !استثنا هم داره .



-داشتم از جلوی تی.وی رد میشدم ..یه آقایی میخوند.."من یه دیوونه ام ..وقتشه عاقل شم" از اون موقع همه اش این صداش تو سر منه میخونه من یه دیوونه ام ..وقتشه عاقل شم ..ای بابا!!!-



امروز یه عالمه توی بازار پیاده روی کردم ..دستامو محکم قایم کردم توی جیب پالتوم و ..آروم آروم آروم ..رفتم ..چقدر این مغازه های آشنا رو دوست دارم ..خیلی شلوغ نبود ..با اینکه سر ماه هست و حقوق ها رو گرفتن کارمندها ..بیشتر موقعهایی که یارانه ها رو میدن شلوغ میشه ..اصن انگار مال مفت یه جور دیگه ای به آدم میچسبه !!!!ههههههه..یه چند تا دونه کش مو خریدم ..همین فقط!البته بلوز هم رفتم دیدم برای سیسی.فردا میبرمش اندازه بزنه ..یه بلوز قرمز با یقه چین دار..یه دامن مشکی پیله انگشتی مشکی هم دیدم خیلی خوشگل بود ..ولی لامصب گرون میگفت..نیم متر پارچه هم نبود..چهل و چهار هزار تومن..با خواهرم رفتیم دیدیم..اون بلده بدوزه ..میخوایم پارچه اش رو بخریم و برای بچه ها بدوزیم .

به کاموا فروشی هم سر زدم ..میخواستم کلاف بگیرم براش شال و کلاه ببافم..این دفعه قضیه برعکس بود ..شیش تا کلاف میبرد..سی هزار تا ..آماده اش پانزده تا ..آماده اش رو باید بگیرم !

وقتی ادم بچه دار میشه هی تو فکر نو نوار کردن بچه است فقط ..!!!!!!!



کلاسها از هفته دیگه شروع میشه ..این ترم فوق حساسه !!سه تا درس خیلی مهم سه واحدی و دو تا فوق حساس دو واحدی..قوانین مدنی و جزا رو هم باید حفظ کنم..باید ها !

خیلی مخلصتون هستیم ها ..دلم قد یه مورچه میشه براتون....

برام دعا کنید خوب بخونم و شیرفهم بشم قشنگ !


فعلا ..تا بعد..به خدا میسپارمتون.


راستی میگم چی میشد وبلاگها اینقدر پیشرفته بودن یه پست میذاشتی خودشون میومدن چند تا عکس مناسب بهت پیشنهاد میکردن و تو میذاشتی ؟!!!!!